خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه)

ساخت وبلاگ
 

                               چت جدید 

خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه)...
ما را در سایت خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khateratampooli بازدید : 230 تاريخ : دوشنبه 12 آذر 1397 ساعت: 23:20

سلام

بابت تاخیر معذرت 

ولی خب باید می‌رفتم

چند هفته هر چند ماه یه بار مناطق محروم میرم

شدت گرما خیلیه

از اونایی که سوال پرسیدن ازشون واقعا شرمنده ام چون دسترسی و وقت کافی نداشتم

خب 

یاعلی

Dr. Shayan

 

خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه)...
ما را در سایت خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khateratampooli بازدید : 210 تاريخ : دوشنبه 12 آذر 1397 ساعت: 23:20

سلام

امیدوارم حالتون خوب باشه

عزیزان اگر چت رو بستم دلیل داشتم

لطفا جویای دلیلم نشید چرا که با اندکی فکر کردن میتونید بهش پی ببرید

لطفا در چارچوب احترام این وب چت کنید

و اینکه لطفا فکر از هم پاشیدن این وب رو از سرتون بیرون کنید

چون مطمئننا عملی نیست(مخاطب خاص)

FARANAK

خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه)...
ما را در سایت خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khateratampooli بازدید : 107 تاريخ : دوشنبه 12 آذر 1397 ساعت: 23:20

به نام خدا

مدت زمان زیادی هست که برای وبلاگ ، پیجی دست و پا کردیم

و چند باری هم از طریق چت اطلاع رسانی نمودیم.

ولی گویا افرادی هستند که از پیج خبر ندارند!

Khateratampooli@

 

خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه)...
ما را در سایت خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khateratampooli بازدید : 190 تاريخ : دوشنبه 12 آذر 1397 ساعت: 23:20

سلام به همگی عزیزان

ضمن تبریک عید سعید قربان خدمت همگی یک سایت,ی رو می‌خواستم معرفی, کنم

امیدوارم اونقدری برای عزیزان ارزش داشته باشم که سری به اینجا بزنید

خودم به شخصه ازش تعریف میکنم

و نویسنده اونجا هستم

من تا به حال به طور رسمی این چنین از سایت,ی تعریف نکرده بودم پس به نظرم احترام بگذارید

البته اگر اهل رمان, هستید

Www.1roman.ir

خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه)...
ما را در سایت خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khateratampooli بازدید : 164 تاريخ : دوشنبه 12 آذر 1397 ساعت: 23:20

آنگاه كه با خداوند پیمان بستید و قسم یاد كردید؛ نخستین وظیفه‌ تان حفظ سلامت و تندرستی بیماران و دستگیری از دردمندان باشد، طوری که منافع مادی، نتواند  لحظه ای شما را از توجه نسبت به بیماران دور نگه دار خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه)...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khateratampooli بازدید : 185 تاريخ : دوشنبه 12 آذر 1397 ساعت: 23:20

سلام چند وقت پیش یه شعری خوندم چون مشابه این مساله رو دیده بودم گریه ام گرفت البته بیشتر توی جوانان سی پی آر کردم  ولی خب اون ها هم سن و سالی نداشتن درسته گاها برگشتند و این خیلی خوبه  حس خوبی داره ول خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه)...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khateratampooli بازدید : 241 تاريخ : دوشنبه 12 آذر 1397 ساعت: 23:20

سلام خوبین ؟؟اومدم با یه خاطره جدید :چند وقت پیش تولدم بود مامان تماس گرفت گفت بردیا میخوام برات تولد بگیرم با بابات هماهنگ کردم چهارشنبه غروب با اریا بیا بلیط برگشتت باشه برا جمعه شب ،منم خوشحال از اینکه مامان قراره تولد بگیره مامان برعکس بابا اصلا سخت گیر نیست البته تعجب کرده بودم که بابا قبول کرده شب که شد به اریا گفتم مامان میخواد برا چهارشنبه بلیط بگیره اریا گفت من پنج شنبه کلاس دارم نمیتونم بیام گفتم اریا تو روخدا میدونی که من نمیتونم تنها برم گفت من نمیدونم مامان که با من هماهنگ نکرده با بابا برو ،منم ول کردم رفتم تو اتاق از این عصبانی بودم که برای هر کاری محتاج بابا و اریا بودم به بابا هم که گفتم گفت من نمیتونم بیام یکم مشکوک بود گفتم بابا همش یه نقشه بود نه؟؟؟؟میدونی من تو هواپیما حالم بد میشه تنها نمیتونم برم با مامان مخالفت نکردی که بحثی پیش نیاد ولی من میرم اگه از اول مخالفت میکردی هیچی نمیگفتم ولی شما که میدونین من بدم میاد کسی دورم بزنه بعدم رفتم خوابیدم فردا هم رفتم مدرسه نزدیکای سه رسیدم خونه بعد نهار رفتم ارایشگاه موهامو مرتب کردم بعد رفتم خرید وقتی برگشتم بابا خونه بود ولی چیزی نگفت سر شام داشتم با غذام بازی میکردم اریا گفت چرا نمیخوری ؟؟فقط بهش خیره شدم گفت اینطوری نگاه نکن به جان خودم نمیتونستم بیام از سر لج نبود ،بلند شدم گفتم مهم نیست چهارشنبه بعد مدرسه اومدم خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه)...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khateratampooli بازدید : 347 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 0:00

خلاصه خبر:  نبض شما، تعداد ضربان های قلب تان،و در واقع تعداد انقباضات حفره ی پایینی قلب تان در هردقیقه و یا واحد خاص دیگری از زمان است.​ متن کامل خبر:چه تفاوتی میان نبض و ضربان قلب وجود دارد؟ضربان قلب به قلب مربوط می شود. یعنی تعداد ضربانات قلب در زمانی مشخص است. درحالی که نبض (پالس) را از طریق انگشتانتان روی عروق خود بررسی می کنید.و تعداد تورم های رگ تان ،زمانی که موجی از خون در آن جاری می شود را می شمارید.ضربان قلب و نبض شما، تقریبا همیشه برابرند.(به جز در موارد خاص).زیرا هر برآمدگی رگ، توسط انقباض قلب انجام می گیرد.ضربان قلب افراد حین انجام فعالیت های مختلف،متفاوت است. در زمان خواب آهسته تر و در هنگام ورزش،سریع تر است. نبض را می توانید از شریان های نزدیک به سطح پوست، مثل گردن یا مچ دست خود اندازه بگیرید.برای گرفتن نبض از مچ دست، یکی ازدست های خود را از آرنج کمی خم کنید و کف آن دست را رو به بالا بگیرید.انگشت اشاره و میانی دست دیگر خود را روی قسمت داخلی مچ تان،درست زیر قاعده ی انگشت شست و بعد ازچین خوردگی مچ، قرار دهید.دو انگشت خود را تا زمانی روی پوست تان فشار دهید،که نبض تان را احساس کنید.اگر هیچ چیزی احساس نمی کنید،انگشت خود را بیشتر فشار دهید یا با انگشتانتان دنبال رگ خود بگردید(آنها را حرکت دهید).شست تان را روی مچ دست فشار ندهید.زیرا شست خودش نبض دارد.تعداد نبض های خود را در خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه)...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khateratampooli بازدید : 174 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 0:00


این وبلاگ بااهداف زیادی ساخته شده است یکی از این اهداف کم کردن ترس هاست ترس از آمپول کوچک و بزرگ نداره ! همه از آمپول میترسن حتی اگر در حرف بگن :«من نمی ترسم»
خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه)...
ما را در سایت خاطره مریم جون با قلم نازی عزیز(البته فکر می کنم ناقصه) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khateratampooli بازدید : 126 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 0:00